سکوت

دست نوشته های من

سکوت

دست نوشته های من

ما آدم ها

 

ما آدم ها بعضی اوقات به دیدن به بودن و به داشتن بعضی چیزها عادت می کنیم... بدون اینکه به این فکر کنیم که شاید ما ارزش آن چیزها را داشته باشیم...

زندگی مال ماست و ما به داشتنش عادت داریم اما می دانیم که تا چه حد با ارزشیم که خدا نعمتی مثل زندگی را به ما ارزانی داده است؟ تا چه حد عزیزیم که هدیه ای مثل بخشی از روحش را به ما بخشیده است...

ما چقدر غافلیم از خویش و از خدای خویش.......

 

مقدمه

به نام تک سراینده ی غزل آفرینش

کاش بتوانم با تمام وجودم بخوانمت و تو با قطره ای از دریای بیکران عنایتت اجابتم کنی....

من توان آن را دارم که از کسی طلب محبت کنم که روحی در کالبدم به امانت نهاده است به واسته ی همان روح و همان گوهر الهی....

تو گفتی بخوان تا اجابتت کنم ... من می خوانمت پروردگارم امید به آن که من را در درگاهت بپذیری........

سکوت

 

 


نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلو یم سوتکی سازد...

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش...

و او یک ریزو پی در پی ...

دم گرم خوشش را در گلویم سخت بفشارد...

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد...

بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را...

                                                                                " دکتر علی شریعتی "